ازدواج احمد و فاطمه ...منو تحت تاثیر قرار داد ..شما چطور؟

 

farzadnf.blogfa.com

 وقتی به دنیا آمد دو دست نداشت و این تنها دلیلی بود که پدر و مادرش او را رها کردند و به دست پرورشگاه سپردند.تا 5 سالگی نامی نداشت و او که فقط معلول جسمی بود در پرورشگاهی در کرمانشاه ، بین کودکان عقب مانده ذهنی پرورش یافت. تا اینکه جوانی 19 ساله بود که به آسایشگاه کهریزک تهران منتقل شد.


farzadnf.blogfa.com

فاطمه نیز وقتی نوزاد بود دچار ضایعه نخاعی شد و در اثر عمل جراحی ، برای همیشه فلج ماند . تا سن 18 سالگی با پدر و مادرش زندگی میکرد اما بعد از آن احساس کرد اگر به کهریزک بیاید خانواده اش راحت تر زندگی می کنند.

farzadnf.blogfa.com

بعد از چند سال زندگی در آسایشگاه ، احمد و فاطمه تصمیم به ازدواج گرفتند اما با مخالفت های آسایشگاه روبرو شدند . این بود که با ترفندی جالب و با اصرار زیاد ، بالاخره با هم ازدواج کرده و در یکی از خانه های زوج های معلول در آسایشگاه ساکن شدند.

احمد و فاطمه با وجود معلولیت جسمی شان تمام کارهای شخصی شان را خودشان انجام میدهند.

farzadnf.blogfa.com

قبل از بیرون آمدن از خانه ، احمد از فاطمه می خواهد به او ادکلن بزند.

farzadnf.blogfa.com


و بالاخره صرف ناهار و املت خوشمزه ای که فاطمه خانم پخته بود ...

 

farzadnf.blogfa.com

تقسیم کار در منزل احمد و فاطمه.

احمد و فاطمه هر روز مسیر خانه تا کارگاه موسیقی را با هم طی می کنند.

farzadnf.blogfa.com

احمد و دوستش مرتضی در حال نواختن موسیقی.

farzadnf.blogfa.com

احمد در حال مسواک زدن با کمک پایش